دفترچه ممنوع

ساخت وبلاگ
  وحشتناک‌ترین واقعیتِ جهان خصومت‌آمیزی‌اش نیست، بی‌تفاوتی‌اش است؛ بخشی از مصاحبه‌ی استنلی کوبریک با پلی‌بوی در سال 1968:   از بچگی هم همینطور بودی، آرام و چندش آور می خزیدی روی پاهایم، بعد خودت را از روی شکمم بالا می کشیدی و بعد دور گلویم چنبره می زدی. با آن بوی تهوع آور لجنیت و آن زردیِ کشنده ات،کاری می کردی که آرزوی مرگ کنم. همه جا بودی، در خانۀ خالی از مادر، در زمان حضور مادر، در بعدازظهرهای کش دار خانۀ مادرجان، در دانشگاه و خوابگاه، در آن کریدور سبز وحشتناک محل کارم و... با آن دندان های زردت به من لبخند می زدی و یاداوری میکردی که هیچ چیز زندگی ز دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : ملالي,ملال,ملالا يوسف,ملاله,ملالي 32,ملالي الشيعة,ملالا يوسف فيس بوك,ملالی,ملالي ايران,ملالی میوندی, نویسنده : soofiia بازدید : 74 تاريخ : پنجشنبه 29 مهر 1395 ساعت: 0:15

ظرف های کثیف شام در ظرفشویی دهن کجی می کنند، (م) خوابیده است خوش به حالش سرش را که روی بالش می گذارد خوابش می برد. به جز شبی که خبر خودکشی عمویش را شنیده بود هیچوقت به خاطر ندارم که بیشتر از چند دقیقه بیدار مانده باشد! این وقت شب تازه کارناوال عاشورا به در خانه ما رسیده است. آقای مشاور پارسال با تعجب می پرسید: مگر کجای تهرانید که تا نصف شب عزاداری می کنند؟ نمیدانم شاید همه جای تهران این وضعیت نباشد، در زادگاه من که شهری بسیار مذهبی بود هیچوقت این ماجراها نبود. عزاداری فقط ظهر عاشورا ان هم در مرکز شهر برپا بود. اما نمیدانم چرا در محله ما تا نصف شب طبل می زنن دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : فکرهای بکر,فکرهای اصلاح نشده,فکرهای مثبت,فکر های خوب,فکرهای منفی,فکرهای برتر,فکرهای اقتصادی,فکرهای نو,فکرهای ناب,فکرهای شیطانی, نویسنده : soofiia بازدید : 155 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 3:12

  صبح تا حالا با این حال ناخوش کج دار و مریز روی تزم کار کردم. انگار انفولانزا گرفته ام و استخوان درد و معده درد امانم را بریده است. مهمان دیشبم عصر بر می گردد و برادر همسرم هم شب مهمان ماست. باید کمی استراحت کنم اما فقط آمدم که چند کلمه برای فرزانه عزیزم بنویسم و بروم؛ رفیق خوبِ دوست داشتنیِ مومن، نامزدیت مبارک... دوست خوبم حذر کن از وابستگی و احساس گناه که این دو صفت تمام شادی زندگی آدم را می گیرند. وابستگی، وحشتناک است. فلج کننده است. از تو یک آدم طفیلی می سازد که حس میکنی هیچ کاری را به تنهایی نمی توانی انجام دهی و از دیگران خدایگانی که باید به شیوه آنه دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : برای فرزانه,شعر برای فرزانه,شعری برای فرزانه,آهنگ برای فرزانه,شعر عاشقانه برای فرزانه,فقط برای فرزانه,دانلود اهنگ برای فرزانه, نویسنده : soofiia بازدید : 164 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 10:03

امروز استخوانهایم درد می کند، سر دردهای شدیدِ قدیمی سراغم آمده اند و نشریه درباره مقاله ام می گویدکه حالا حالاها باید صبر کنم و اصلا معلوم نیست النهایه مقاله چاپ شود یا نشود؟ تا ساعت دو نظریه های اخلاقی را خواندم و دسته بندی کردم اما حس نوشتنم نبود. از نگاه کردن به کامپیوتر حالت تهوع می گرفتم. گویا گره افتاده به گیسوی تزم. باید استراحت می دادم به خودم. خانه را مرتب کردم و شام پختم، م می گوید: چقدر خوب است زن آدم خانه دار باشد. میگویم: خانه دار نه، در خانه، کاش نویسنده بودم و در خانه می ماندم در آرامش می خواندم و می نوشتم و فیلم می دیدم و  غذا و دسر درست می دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست؛,این خانه قشنگ است اما خانه من نیست,این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست ستار,این خانه قشنگ است ولی خانه من,اين خانه قشنگ است ولی خانه من نيست,شعر این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست,شعر اين خانه قشنگ است ولي خانه من نيست,آهنگ این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست, نویسنده : soofiia بازدید : 139 تاريخ : چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 16:02

احساس میکنم یک وزنه سنگین ده منی به پای دلم بسته اند. حالم بد است. دلم میخواهد با یکی سیر حرف بزنم. سال هشتاد، روی پله های خوابگاه  تا صبح با هما حرف می زدیم و بحث میکردیم. ساعت پنج، صدای اذان که آمد بلند شدم نماز بخوانم، با چشمان بهت زده نگاهم کرد که : مگر تو نماز میخوانی؟ با اینکه مذهبی هستم و نماز می خوانم و روزه می گیرم، اما اگر کسی پای حرفهایم بنشینند هیچوقت گمان نخواهد کرد که اهل مذهب فقیهانه باشم. این چند وقت تازه داشت مناسباتم با آدمهای مذهبی بهتر میشد،حتی به این فکر میکردم که شاید اگر کسی که روزی خیلی دوستش داشتم، از من میخواست چادر بپوشم، شاید چ دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soofiia بازدید : 105 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 1:21

از بس از کودکی همیشه به نحو نامحسوس کنترل میشدم، جواب پس میدادم و گزارش پیشرفت تحصیلیم را با جزییات ارائه می دادم، عادت کرده ام که فکر کنم برای کس دیگری دارم درس می خوانم. انگار که این یک تکلیف است که باید همیشه مشغولش باشم نه یک پروژه که باید تمام شود. به همین خاطر شب های امتحان که برق می رفت به جای اینکه ناراحت بشوم یا خودم را به در و دیوار بزنم که نور شمعی برای درس خواندن بیابم با خیال راحت می خوابیدم! چون دلیل موجهی برای درس نخواندن وجود داشت! حالا هم که این دو تا (م) از اول هفته مرا زیر منگنه گذاشتند که تا آخر هفته باید فصل دوم تزت تمام شود، از این پیشا دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soofiia بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 4:01